جدول جو
جدول جو

معنی محنت آباد - جستجوی لغت در جدول جو

محنت آباد
جای پر از محنت و مشقت، کنایه از دنیا
تصویری از محنت آباد
تصویر محنت آباد
فرهنگ فارسی عمید
محنت آباد(مِ نَ)
جای محنت. محنت کده:
کسی کو شدی ناامید از جهان
در آن محنت آباد گشتی نهان.
نظامی.
سینۀ من کاسمان درخون اوست
از خرابی محنت آبادست باز.
؟
، کنایه از دنیاست:
چو روزی بگذرم زین محنت آباد
از آن ترسم کزین هم ناوری یاد.
نظامی.
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است.
حافظ
لغت نامه دهخدا
محنت آباد
مست آباد جایی پر از محنت و مشقت: سینه من کاسمان در خون اوست از خرابی محنت آبادست باز. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
محنت آباد
محنت سرا، محنتستان، محنت کده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محنت بار
تصویر محنت بار
پر از رنج و محنت
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک واقع در 45 هزارگزی جنوب خاوری فرمهین با 464 تن سکنه، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، امام زاده دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مِ دَ رَ)
دهی است از دهستان پائین خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه. در 56هزارگزی جنوب غربی قصبۀ رود، سر راه شوسۀ عمومی قصبۀ رود به قائن واقع است. 440 تن سکنه دارد. آبش از قنات، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه و کرباس بافی و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ / طِ)
اندوه بار. سختی آور. رنج آور. نکبت بار. سخت. پرمشقت
لغت نامه دهخدا
(مَ نِ)
دهی است از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد در 18/5هزارگزی جنوب غربی سردشت و 18هزارگزی جنوب راه بیوران به سردشت و در منطقه کوهستانی و جنگلی معتدل واقع و دارای 125 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات، توتون، مازو، کتیرا، و شغل مردمش زراعت و گله داری، و صنایع دستی آن جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صِحْ حَ)
دهی جزء دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان تهران 7000گزی جنوب باختر کرج. کنار راه کرج به اشتهارد. سردسیر. سکنه 176 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بن شن، صیفی، چغندر قند، لبنیات. شغل اهالی زراعت. راه ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(حُجْ جَ)
ده کوچکی است از دهستان نیگنان بخش بشرویه سر راه شوسۀ عمومی نیگنان. دامنه و گرم سیر است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی جزء دهستان فراهان سفلی بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در دامنه و سردسیر و دارای 147 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، پنبه، کنجد، کرچک و انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ / مِ مَ)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 18هزارگزی جنوب خاور قروه با 240 تن سکنه. آبش از چشمه و رودخانه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام یکی از دهستانهای دوگانه بخش میاندوآب شهرستان مراغه در حومه بخش واقع و حدود آن به شرح زیر می باشد: از شمال به دهستان کاودول، از جنوب به رودخانه سیمین رود از مشرق به زرینه رود، از غرب به دریاچه ارومیه. آب اکثر قراء از رودخانه سیمین رود و زرینه رود تأمین میشود و بعضی از قراء از چشمه سارها و چاه استفاده مینمایند محصولات عمده اش چغندر، کشمش، غلات، حبوبات، پنبه، زردآلو، کرچک. شغل مردمش زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم و جوراب بافی است. مذهب اهالی شیعه و زبانشان ترکی است. دهستان مرحمت آباد از یکصد آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمع نفوس آن در حدود 34030 تن و قراء مهم آن: قره ورن، احمدآباد، گوگ تپه، حاجی حسن کندی میباشد. راه میاندوآب به مراغه و مهاباد و بوکان شاهین دژ بناب از دهستان عبور مینمایند. چون این دهستان در حومه بخش واقع شده لذا برای توضیحات بیشتر به بخش میاندوآب رجوع فرمائید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
دهی است از دهستان حومه خاوری شهرستان رفسنجان، در12هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 13هزارگزی شمال شوسۀ رفسنجان به یزد با 270 تن سکنه. آب آن از قنات وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ مِ بِ قَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد با 66 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
دهی است از دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 13هزارگزی خاور فرمهین و13هزارگزی راه عمومی با 253 تن سکنه. آب آن از قنات و رودخانه و راه آن مالرو است و از طریق فرمهین اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(صُ بَ)
دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد 60هزارگزی شمال باختری نورآباد، 30هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد بکرمانشاه. جلگه، سردسیر، مالاریائی، سکنه 240 تن. آب از چشمه ها و محصول آن غلات، لبنیات، پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان سیاه چادربافی. راه مالرو. ساکنین از طایفۀ موسیوندند، و زمستان بقشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از محنت بار
تصویر محنت بار
نکبت بار، پر مشقت، سخت
فرهنگ لغت هوشیار
نهیب آباد جای وحشت آور الحذارای غافلان زین وحشت آباد الحذار الفرارای عاقلان زین دیو مردم الفرار. (جمال الدین عبدالرزاق)
فرهنگ لغت هوشیار
پربلا، پررنج، پرمرارت، پرمشقت، رنجبار، مرارت آمیز، مشقت آمیز، مشقت بار
فرهنگ واژه مترادف متضاد